جمکران...!؟
بخوانید و قضاوت کنید:
اگر این کار شیادی نیست نامش چیست...؟
داستان ساخته شدن مسجد جمکران،مکان مقدسی که زمینش غصبی است یکی از خندهدارترین داستانهای دینی و در عین حال دردناکترین آنهاست ، کسانی که این داستان را ساخته اند بیگمان مخاطبانشان را نادان تصور نموده اند
و اما خلاصه داستان:
چگونگی ساخته شدن مسجد جمکران که بر مبنای خواب و مصادره زمین یکی از کشاورزان آن منطقه صورت گرفته است
ماجرایی که بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت:
شیخ "عفیف حسن ابن مثله" میگوید:
شب سهشنبه 17 رمضان 393 هجری(قمری) خوابیده بودم که نصف شب گروهی به خانهی من آمدند مرا بیدار کردند و گفتند:
برخیز که امام مهدی منتظر توست
من برخاستم و آماده شدم گروهی از بزرگان را ديدم سلام كردم و پاسخ دادند ، خوشآمد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجد جمكران است بردند.
پير مردی كه حضرت خضر بود من را نشانید و حضرت امام (مهدی) مرا به نام خودم خواند و گفت:
پیش ابوالحسن رضا (از شیعیان صاحب قدرت در آنجا) برو و به او بگو:
نزد حسن بن مسلم (کشاورز بیچاره) برود و به او بگوید که تو چند سال است اين زمین را آباد میکنی و ما خراب میكنيم ، 5 سال کشاورزی کردی و امسال دوباره آباد کردن زمین را شروع كردی!
اجازه نداری كه ديگر در اين زمين کشاورزی كنی بايد هرچه از اين زمين سود بردهای برگردانی تا در اين مکان مسجد بنا كنند.
به حسن بن مسلم (کشاورز بیچاره) بگو:
اينجا زمين مقدسی است و حق تعالی اين زمين را از میان زمينهای ديگر برگزيده و مقدس كرده است تو آن را گرفته و به زمين خود ملحق كردهای؟! الله دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم تنبیه نشدهای! اگر از اين كار دوری نکنی، بلای خداوند از ناحيهای كه گمان نميبريی بر تو فرو ميیريزد.
(برگرفته از كتاب نجم الثاقب نوری طبرسی، متوفی 1320 هجری)
این چه امام زمانی است که زمین مردم را به تصرف خود در میآورد و نه تنها این زمین را به زور غصب مینماید بلکه اجارهی آن را از کشاورز بیچاره طلب مینماید؟
این چه منجی عالمی است که برای اینکه ثابت کند زمین متعلق به اوست فرزندان کشاورز را میکشد و تهدید میکند؟
ایا امام نمیتوانسته خود به کشاورز بگوید و حتما باید به شیخی شیاد میگفت که او به شیادی دیگر بگوید که او برود به کشاورز بینوا بگوید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر